یک وقتهایی که سرم خلوت میشد؛ میرفتم و نگاهی به فضای مجازی میانداختم.
بحثِ داغ این روزها نفتکشهای انگلیسی و خلیج فارس و تنگه هرمز و اقتدار و قدرت نمایی ایران بود.
در یک پیج دیدم عکس نوشتهاش در مورد همین ماجرای کشتی نفتکش بود که نوشته بود:
«وقت آن نیست که هواداران کوروش و زرتشت که ادعا میکنند در آرزوی ایران مقتدر هستند، از مخالفت با جمهوری اسلامی و ولایت فقیه دست بردارند؟!»
به فکر فرو رفتم. بی راه هم نمیگفت.
مگر این کوروش پرستها دم از اقتدار نمیزنند؟ اقتدار بیشتر از این می خواهند؟! یا بهتر از این؟! دیگه چه اقتداری بهتر و پرافتخار تر از این…
اصلاً مگر نمیگویند ما مخالف جمهوری اسلامی هستیم، چون اقتدار ایران با انقلاب از بین رفت و ای آریامهر بیا و اقتدار را به ایران باز گردان؟!
خب این هم اقتدار!
این هم قدرت!
دیگر چه میخواهید؟!
زیر این پُست یک نفر نوشته بود: «وحشیگری را با اقتدار اشتباه گرفتهاند»
تعجب کردم!
مگر همینها نمیگویند کوروش اقتدار داشت و کشورهای دیگر را تسخیر میکرد؟!
مگر تمام افتخارشان جنگجویی کوروش نبود؟ چه شد یکدفعه؟!
الآن بدون خونریزی، چند تا کشتی که غیر قانونی وارد مرزهای ایران شده را توقیف کردیم و یک گوشمالی به صاحبانش دادیم؛ شدیم وحشی؟!
یک سؤال از اینها باید پرسید:
شما با خودتان چند چند هستید؟!
دفتر خاطراتم را برداشتم و شروع کردم به نوشتن، مطالبی بود که بهنظرم نوشتن آنها لازم بود.
ابتدای کلامم مثل همیشه به نام خدا نوشتم و شروع کردم به ثبت مطالبی که در ذهنم رژه میرفتند:
چند سؤال از باستانگراها دارم…
منظور شما از اقتدار چیست؟
شما از ایران باستان چه چیزی را میخواهید برگردانید؟
بگذار بهتر بگویم:
شمایی که میگویید ما میخواهیم به اقتدار و شکوه ایران باستان برگردیم، دقیقاً چه چیزی مَد نظر شماست؟
راستی یک سؤال دیگر:
مگر شما نمیگویید اسلام و بعد آن، انقلاب، ایران را به عقب راند و ایران را عقب مانده کرد? پس چرا میخواهید به دو هزار و پانصد سال قبل برگردید?!