یک چهارشنبه و ده داستان! (قسمت دوم)

0
1305
چهارشنبه سوری - خرج فقرا

خودم را به شایان رساندم و گفتم: «اگر من سیاوش هستم، که اون موقع‌ها چهارشنبه نداشتیم!»

شایان با کم محلی گفت: «آهان یعنی از سه‌شنبه می‌پریدید به پنج‌شنبه»

با خنده گفتم: «آره دیگه. اصلاً رسم پریدن از روی آتیش هم از همین‌جا اومده!»

بعد، صدایم را صاف کردم و با لحن گوینده‌های برنامه‌های تاریخی، گفتم: «ایرانیان در آن زمان، از روز سه‌شنبه به پنج‌شنبه می‌پریدند. بعدها که چهارشنبه با توطئه بیگانگان وارد روزهای هفته شد، مردم ایران آتش را نماد چهارشنبه قرار دادند و با پریدن از روی آن، یک جنبش اعتراضی را شکل دادند…»

شایان ایستاده بود و داشت با تعجب نگاهم می‌کرد.

گفتم: «برو همینو توی واتس آپ بنویس. فردا می‌بینی همه دارن برای هم می فرستن!»

گفت: «یعنی میگی اینم که من خوندم، الکیه؟! چرا الکی باشه؟ دلیلت چیه؟!»

گفتم: «اولاً اون کسی که ادعا می‌کنه، باید دلیل بیاره.

دلیل اول من اینه که حرفشون بدون سند هست. کجای شاهنامه نوشته قضیه سیاوش در روز سه‌شنبه یا چهارشنبه بوده…»

شایان آمد چیزی بگوید؛ گفتم: «صبر کن بابا! بذار حرفم تموم بشه!

جالب‌تر، این که فردوسی نه تنها توی داستان سیاوش، بلکه کلاً در هیچ کجای شاهنامه اسمی از روزهای هفته نیاورده!

غیر از یکی دو جا که اسم «چارشنبه» رو آورده و اون هم ارتباطی با موضوع سیاوش نداره!»

شایان دیگر طاقت نیاورد و گفت: «آقا اصلاً به من ربطی نداره که فردوسی گفته یا نه. حالا فردوسی نگفته؛ یکی دیگه گفته!

اصلاً داستان سیاوش هم چهارشنبه نباشه. بالاخره چهارشنبه سوری یه رسمی هست که از ایران باستان اومده و…»

دیدم الآن است که دوباره چانه‌اش گرم شود. بعدش دیگر به این راحتی‌ها موتورش خاموش نمی‌شود…

تقریباً رسیده بودیم سر کوچه خواهرم. سریع پریدم وسط حرفش: «تا جایی که من اطلاع دارم، هیچ منبعی از ایران باستان نداریم که جشن گرفتنِ چهارشنبه آخر سال رو نشون داده باشه.

البته در روزهای آخر سال، مراسمی برگزار می‌شده. اما ارتباطی با چهارشنبه نداشته

و ارتباطی هم با داستان سیاوش نداشته.»

آمدم خداحافظی کنم که شایان آمپرش رفت بالا…

 

ادامه دارد…

قسمت قبل                              قسمت بعد

پاسخ دادن

دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را وارد کنید