کوروش = ذوالقرنین؟! (قسمت ششم)

0
1881
کوروش در آثار ایرانی - نگاهی نو

چشم‌های احسان دوباره تنگ شد؛ چند ثانیه فکر کرد و یک دفعه انگار جرقه‌ای در ذهنش زده شد:

«حالا اگر حاکم محلی باشه، دیگه نمی‌تونه ذوالقرنین باشه؟ خب شاید… اصلاً مگه محدوده‌ی حکومت ذوالقرنین مشخصه؟»

پدر گفت: «احسنت! به این میگن یه دانشجوی بادقت!»

چشم احسان برق زد و حسابی سرحال آمد.

پدرم پخش سی‌دی ماشین را روشن کرد و گفت: «این آیاتی از سوره کهف هست. همون قسمتی که مطالبِ مربوط به ذوالقرنین اومده.»

گفتم: «بابا حسابی مجهز اومدیا»

پدرم عینک را روی چشمش جابه‌جا کرد و گفت: «کور بشه اون بقالی که مشتریش رو نشناسه! با احسان بری پاسارگاد و برگردی؛ توقع هم داشته باشی حرفی از کوروش و ذوالقرنین زده نشه؟!»

احسان با خنده گفت: «من میگم امروز مسلسل دست شماست؛ کسی باور نمی‌کنه!»

پدر صدای سی‌دی را کمی بلندتر کرد و گفت: «سوره کهف، آیات ۸۳ تا ۹۸».

همگی سکوت کردیم و به تلاوت آیات گوش دادیم. احسان همان طور که گوش می‌داد، نرم‌افزار قرآن گوشی‌اش را هم باز کرد و آیاتی را که تلاوت می‌شد، آورد. من هم به تبَع او همین کار را کردم.

***

تلاوت زیبایی بود. این بار حتماً شنیدنش برای احسان، لذت‌بخش‌تر بود. احسان کمی در زمینه قرائت قرآن هم کار کرده. در مسابقات قرآن مدارس معمولاً شرکت می‌کرد و گاهی هم رتبه می‌آورد. حالا ترکیب دو علاقه‌مندی‌اش، یعنی تاریخ و قرائت قرآن، حتماً نشاط خاصی به او می‌دهد.

چشمم گاهی به آیات قرآن بود و گاهی به احسان.

آیات و ترجمه‌ها را نگاه می‌کرد و بخش‌هایی از تلاوت را هم خیلی آرام زیر لب زمزمه می‌کرد.

آیه ۹۸ که تمام شد، پدر، تِرَک (track) را عوض کرد و ترجمه همان آیات را آورد:

«از تو درباره ذوالقرنین می‌پرسند. بگو بخشی از سرنوشت او را برای شما می‌خوانم.

ما به او در زمین قدرت و تمکن دادیم و از هر چیزی وسیله‌ای به او عطا کردیم…»

قسمت قبل                              قسمت بعد

پاسخ دادن

دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را وارد کنید