آنچه اسلام برای مردم جهان به ارمغان آورد، همان بود که جانهای تشنه و دلهای خسته و عقلهای جستجوگر به دنبال آن بودند.
پیام، هم تازه بود و هم آشنا…
تازه بود؛ چرا که در حکومتهای غیر الهی و ادیان تحریف شده، یافت نمیشد.
و آشنا بود؛ چرا که سازگار با فطرتهای پاک بود… انگار پیشتر از همهی سخنها، آن را شنیده بودند.
دکتر عبدالحسین زرین کوب شیفتگی ایرانیان نسبت به بانگ قرآن را اینگونه ترسیم میکند:
وقتی بانگ قرآن و اذان در فضای ملک ایران پیچید، زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرایید. آنچه در اين حادثه زبان ایرانیان را بند آورد، سادگی و عظمت «پیام تازه» بود. و این پیام تازه، قرآن بود که سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت افکنده بود. پس چه عجب که اين پيام شگفتانگيز تازه، در ايران نیز زبان سخنوران را فرو بندد و خردها را به حيرت اندازد؟!
حقيقت اين است که از ايرانيان، آنها که دين را به طيب خاطر خويش پذيرفته بودند، شور و شوق بیحدّی که در اين دين مسلمانی تازه میيافتند، چنان آنها را محو و بیخود میساخت که به شاعری و سخنگويی وقت خويش به تلف نمیآوردند.[۱]
____________________
[۱] دو قرن سکوت، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص ۱۱۶