کوروش = ذوالقرنین؟! (قسمت اول)

0
1916
ثبت جهانی پاسارگاد - مقبره کوروش - نگاهی نو

ساعت هشت صبح بود که راه افتادیم. من و احسان عقب نشسته بودیم؛ مادرم جلو، کنار پدر. مریم و معصومه هم با خواهر احسان، سوار ماشین پدر احسان شده بودند. اولش قرارمان تخت جمشید بود؛ ولی بعد، احسان پاسارگاد را پیشنهاد کرد. به پدرم نگاه کردم تا عکس‌العملش را ببینم. با روی باز استقبال کرد.

یادش بخیر، تا همین سه – چهار سال پیش، قبل از مهاجرت ما به شیراز، من و احسان همیشه سر کلاس کنار هم می‌نشستیم. از همان وقت‌ها علاقه‌اش به رشته تاریخ کاملاً مشخص بود. حالا او دانشجوی سال اول رشته تاریخ است و من، دانشجوی حقوق.

احسان همیشه معاشرت با پدرم را دوست داشت. پدرم استادِ رشته تاریخ است و همیشه با حوصله و روی باز، پذیرای سؤالات و کنجکاوی‌های تاریخی احسان بوده است. هرچند که گاهی اختلاف دیدگاه‌هایی با هم دارند.
حالا که احسان بزرگ‌تر شده و تاریخ می‌خواند، توانش در دفاع از نظرات خودش بیشتر شده. پدرم هم حسابی تشویقش می‌کند. گاه‌گاهی تلفنی با پدر صحبت می‌کند؛ هر وقت هم گذر ما به اهواز بیفتد یا آنها به شیراز بیایند، از فرصت استفاده می‌کند… خلاصه، همه‌‌ی دید و بازدیدهایمان مثل نشست علمی است!

دیروز احسان و خانواده‌اش به شیراز آمدند. هر دو خانواده، از دیدن دوستان قدیمی، خوشحال بودند. دیشب با هم به حرم حضرت شاهچراغ (ع) رفتیم. برنامه امروز هم همان دیشب تصویب شد: پاسارگاد. مکانی که مقبره منسوب به کوروش را در خود جا داده است. مقبره‌ای که البته قرن‌ها به نام مادرِ سلیمان شناخته می‌شد…

از ساعت ۸ که حرکت کردیم، ربع ساعتی به خوش و بش و احوال‌پرسی و این جور چیزها گذشت. بعد از ربع ساعت، از مدل جابه‌جا شدن احسان می‌شد فهمید که نشست علمی بعدی به زودی شروع می‌شود! پدر و مادرم در حال گفتگو با هم بودند. احسان نگاهی به من کرد. آهسته و با خنده گفتم: تیربار رو آماده کردی؟
گفت: نه بابا، تیربار چیه؟! جوسازی نکن!

چند ثانیه سکوت کرد؛ بعد گفت: نظر تو درباره کوروش و ذوالقرنین چیه؟… یعنی به نظرت کوروش همون ذوالقرنینه؟

قسمت بعد

پاسخ دادن

دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را وارد کنید