– می خوام با دختراتون شرط ببندم؛ اگر دخترای شما برنده شدن، ما روسریهامون رو میپوشیم. اگر ما بردیم، اونا چادرهاشون رو در بیارن.
– خیر، بنده با شرط بندی موافق نیستم. ولی اجازه میدم باهاشون صحبت کنید.
به عنوان شنونده کنارشان نشستم و آنها مشغول صحبت شدند. خانمها اول خودشان را معرفی کردند و با دخترانم دست دادند.
– من الهه هستم. ایشون سیمین و ایشون معصومه و ایشونم آیدا هستش. خب شما خودتون رو معرفی کنید.
زهرا: من زهرا هستم و خواهرام مرضیه و فاطمه خانم هستن.
الهه: خوشبختیم از آشنایی با شما. حیف که نشد شرط ببندیم وگرنه این گفتگو بامزهتر میشد. چند سالتونه؟
فاطمه: ۱۵سال
سیمین: وای خدا چهقدر ریزه میزه هستن! فکر کردم کوچیکتر باشند!
مرضیه: میتونم همون سؤال قبلی رو بپرسم؟ مگه زن ایرانی باید بیحجاب باشه؟!
الهه: زن ایرانی آزاد بوده و بهش احترام میذاشتن و اصلاً این قید و بندهای حجاب و چادر و این چیزا تو ایران وجود نداشته. از بعد از حمله اعراب به ایران زنها رو کردن توی این پوشش اجباری. شما اسم چهار شنبه سفید رو شنیدید؟ ما با این شعار میخوایم زن ایرانی رو به اون احترام قبلیش برگردونیم. آزادِ آزاد.
فاطمه: شما چهقدر از زن ایرانی در ایران باستان میدونید؟ آیا بیحجابی موجب احترام میشه؟!
سیمین: بیشتر از شما کوچولوها میدونم! بهتر از حجاب عربیه!
زهرا: تحقیق کردید تا حالا زنان در ایران باستان چه پوشش و شرایط و وضعیتی داشتن؟
آیدا: تحقیق لازم نیست یه نگاه تو فضای مجازی بندازید؛ تمام مطالبی رو که لازم هست اونجا پیدا میکنید.
دخترها به هم نگاهی کردند. در همین حین خانمی که اسمش معصومه بود، با خندههای طعنهآمیز به من نگاهی کرد و گفت:
– دخترای شما اصلاً میدونن فضای مجازی یعنی چی؟ اصلاً گوشی موبایل دارن؟
مرضیه: نه ما گوشی موبایل نداریم؛ اما به اندازه کافی از فضای مجازی خبر داریم.
خانمها نگاه تمسخر آمیزی کردند و گفتند: بدون گوشی چهطور خبر دارید؟!
مرضیه: با مطالعه و تحقیق.
الهه: اووووو چهقدر این فسقلیها کتاب خونَن!