سعید: تهدید میکنی؟! بذار بقیه عذابها رو بگی؛ منم تو رو تهدید میکنم ببینم کدومش رو می تونی تحمل کنی!
– خب آقا سعید اگر خندههات تموم شده، عذاب بعدی جهنم زرتشتیها رو برات بگم. اگر میخوای همینجور شوخی کنی، بشین جکهای بی مزهات رو بخون و بخند!
سعید: بفرما چقدر توی ذوق آدم میزنی! انگار عصا قورت دادهها. نمیذاری آدم یه کم بخنده!
– آخه تو که به تَرَک دیوار هم میخندی! وقتی هم میخندی ول کنِت اتصالی می کنه!
دوباره شروع کرد به خندیدن و این کلمه «ول کن» را تکرار میکرد و میخندید.
سعید: مهران خیلی باحال بود «ول کنم».
دوباره زد زیر خنده!!
– سعید!! بیا دیدی گفتم؟! حالا هم وِل کنت اتصالی کرده. اصلاً تو بشین بخند؛ منم برم به کار و زندگیم برسم.
سعید: باشه باشه نمیخندم. بگو ببینم دیگه چه عذابهایی دارن؟
– یکی دیگه از عذاباشون جَویده شدن توسط خِرَفَستَرانه.
سعید: خرفستر دیگه چیه؟!
– حیوانات موذی و آسیبرسون، مثل مورچه و قورباغه و لاک پشت و… این حیوانات بدن فرد گناهکار رو میجوند.
سعید متعجب نگاهم میکرد و معلوم بود باز دنبال سوژه است برای دست انداختن. قبل از اینکه حرفی بزند گفتم: یکی دیگه از عذابها اینه که انسانها به شکل خرفستر درمیان.
سعید دیگه طاقت نداشت سکوت کند. پرید وسط حرفم و گفت: مگه لاک پشت موذیه
– خب توی آیین زرتشت و از نظر اونها، موذی حساب میشه.
سعید: ببین مهران من ترجیح میدم اگر رفتم جهنم زرتشتیها، خرفستر بشم بیام تو رو بجوم!
چشمان و قیافه خودش را به حالت خاصی کرده بود و این حرفها را با صدای کلُفت و خشن میگفت. دستهایش را به شکل چنگال حیوانات بالا آورد و گفت: صبر کن تا بیام تو رو بخورمممممم!
ابروهایم را درهم کردم و گفتم: سعید! دوباره شروع کردی؟
سعید: اَاَاَاَاَه، با تو که نمیشه شوخی کرد! خیلی خب، بگو ببینم دیگه چه عذابهایی هست؟
ادامه دارد…
______________________________
منبع: بهار، ارداویرافنامه، ص ۳۱۸-۳۲۷