امید فتحی با لبخند کمرنگی که به لب داشت، در سکوت، وسایلش را روی میز مرتب میکرد.
صدای تشویقها کم کم فرونشست، چند ثانیهای سکوت حاکم شد و بعد، یکی از بچههایی که تا چند ثانیه پیش داشت دست میزد، گفت: «حالا این خوبه یا بد؟!»
لبخند فتحی کمی پررنگتر شد. دوباره ماژیک قرمز را برداشت؛ به سمت تخته رفت و با حوصله، یک علامت سؤال و یک علامت تعجب نسبتاً بزرگ را رسم کرد.
صدای همهمه در کلاس بلند شد. بعضیها که متوجه اشکال شده بودند، برای بعضی دیگر توضیح میدادند. از هر گوشه، بخشی از صدای توضیح کسی شنیده میشد:
– ببین داره میگه چرا باید توی عهد عتیق، با خدا هم دشمنی بشه؛ ولی کوروش این جوری…
– … آره خب. تحریف که شده؛ ولی…
– … نه، بالاخره همون کسانی که این تحریف رو کردند،…
– … خب نوشتند دیگه! نوشتند کوروش خوب بوده. خوبِ خوبِ خوب! به نظرت با چه انگیزهای؟!…
یکی از بچهها از خود فتحی سؤال کرد: «یعنی میخوای بگی کوروش… یعنی کلاً چی میخوای بگی؟!»
فتحی جواب داد: «فقط همین که حواسمون باشه کیا چیا رو برامون قطعی و مسلّم جلوه میدن!
کتابی که توش به خیلی از صالحان اهانت شده، داره یک نفر رو تقدیس میکنه! این یعنی باید مشکوک باشیم و حداقل، چنین تقدیسی رو صد در صد قبول نکنیم.»
نادر اصلانی حرف فتحی را قطع کرد و گفت: «البته اسم کوروش کبیر فقط توی عهد عتیق نیومده…»
فتحی گفت: «آقا جمشید، بازم کار خودته! بگو ببینم توی بقیه منابع دست اول، هیچ کدومش هست که کوروش رو صد در صد مثبت معرفی کرده باشه؟»
جمشید سرش را خاراند و گفت: «گاو پیشونی سفید شدیما!… نه، تا جایی که من میدونم، توی هیچ کدومش صد در صد مثبت نیست.»
فتحی گفت: «دقیقاً. حرف من هم این نیست که بگیم سفید سفید بوده یا سیاه سیاه! فقط میگم با تحقیق و منصفانه نظر بدیم و کار رو به چهار تا «زنده باد» و «مرده باد» ختم نکنیم.
ناسلامتی ما قشر باسواد و محقق کشور هستیم.»
– «الکی مثلاً!»
این هم آخرین جمله امروز بود که جمشید حسنپور به نام خودش ثبت کرد!